https://eitaa.com/@-a-zahraei
داستان شهدا برای کودکان - شهید ابراهیم باقری
بچه های خوب ایران زمین
سلام
امروز میخوام داستانی در مورد یه شهید که از مرزهای کشور عزیزمون ایران دفاع کردند براتون بگم.
شهیدی که تا اخرین نفس در راه عزت ایران تلاش کرد.
بچه های عزیز شهدا میدانستند اگه برن مقابل دشمن بایستند، ممکن هست شهید بشوند، ولی آنها رفتند و اجازه ندادند ناموس و وطن ما به دست دشمن بیفتد.
آنها حاضر شدند جان عزیز خود را فدا کنند ولی حاضر نبودند جولان دشمن را در کشور خودشان ببینند.
مردان و زنان آینده کشور ایران، خدای مهربون در قران مجید در مورد شهدا میفرماید :
« فکر نکنید کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مرده اند بلکه زنده هستند ولی شما نمیدانید » !
شهید ابراهیم باقری مردی بود از این جنس.
او از سن 18 سالگی وارد جبهه ها شد و مقابل دشمنان ما ایستاد.
داستان زیر در مورد حضور و گره گشائی شهید « ابراهم باقری» است. پس با ما همراه باشید.
شهید ابراهیم باقری علاقه زیادی به حضرت امام خمینی و حضرت آقا داشتند.
داستان شهید ابراهیم باقری برای کودکان و کمک به فرزندش
همسر شهید ابراهیم باقری میگوید :
پسرم مجید خیلی دوست داشت که یک اسکیت برایش بخرم، تا با آن بازی کند.
من هم با این مسأله مخالف نبودم. ولی به دلیل این که ممکن بود بعضی از بچه های داخل کوچه که خودشان اسکیت ندارند، هنگام بازی کردن احساس کمبود کنند، برای او اسکیت نخریدم.
در یکی از همان روزها برادرم به خانه ما آمد و به من گفت :
مگر مجید از شما تقاضای خرید چیزی داشته است ؟
من درست متوجه صحبت او نشدم.
گفتم متوجه منظورتان نمیشوم.
برادرم گفت :
دیشب خواب ابراهیم رادیدم. دستان او گل آلود بود. او در حال ساختن یک خانه برای خودش بود. وقتی شهید مرا دید مرا باخود به داخل خانه برد.
خانه زیبائی بود. در حال نگاه کردن به در و دیوار خانه بودم که دو تا اسکیت آویزان روی دیوار توجه مرا جلب کرد.
ابراهیم که دید من به اسکیت ها خیره شده ام، به من گفت : میدانی این اسکیت برای کیست ؟
گفتم شما بگوئید.
شهید باقری گفت :
پسرم مجید دوست دارد که اسکیت داشته باشد. این اسکیت را من برای او آماده کرده ام.
او گفت : ولی من از یک چیز نگرانم.
گفتم :از چه چیزی ؟
گفت : نگرانم نکند او زمین بخورد و آسیب ببیند.
در همین موقع از خواب بیدار شدم.
در داستان شهدا برای کودکان، شهید ابراهیم باقری نگران بود فرزندش هنگام بازی با اسکیت آسیب ببیند
همسر شهید ابراهیم باقری میگوید :
من به برادرم گفتم :
اتفاقاً مجید اسکیت میخواهد و من هم به دلیل این که اگر برای او اسکیت بخرم، داخل کوچه بچه هائی که پدر و مادرشان توانائی خرید این وسیله ورزشی را ندرند ونمی توانند این بازی را انجام دهند احساس کمبود میکنند وخدا را خوش نمیاید.
دیگراین که به خاطر خطرات ناشی از آن، برای او اسکیت نمیخرم.
مادر مجید ادامه داد:
چند روز قبل یک مسابقه در مدرسه برگزار شد و مجید جزء برندگان آن مسابقه بود.
پس از آن در استان نیز مسابقه ای برای برگزیدگان برگزار گردید. مجید در آن جا نیز مقام آورد.
مادر مجید ادامه داد :
چند روز از آن ماجرا گذشت، دوباره همسر شهیدم را درخواب دیدم، او به من گفت : فردا برای مجید یک هدیه میآورم.
صبح شد من مشغول کارهای منزل بودم که صدای زنگ منزل به صدا در آمد.
درب را باز کردیم.
پست چی بود. گفت منزل شهید باقری ؟
گفتم بله بفرمائید.
او گفت : یک بسته پستی دارید لطفاً آن را تحویل بگیرید. بسته را تحویل گرفتم در حالی که مجید وتمام اعضای خانواده حضور داشتند.
کارتن را باز کردیم، دیدیم یک جفت اسکیت درست به اندازه پای مجید است.
از روی کارتن مشخص بود، بسته از طرف آموزش و پرورش و مربوط به مسابقه ای هست که مجید در آن شرکت داشته است، است.
همسر شهید میگوید : آن را هدیه ابراهیم به فرزندم دانستم.
مجید بسیار خوشحال شد .او هر روز در کوچه با بچه های محله به صورت مشترک اسکیت بازی میکرد و خوشحال بود از اینکه پدرش این هدیه را به او بوده است، مجید باور داشت که پدرش در بین آنها است و او زنده است.
بچه های عزیز داستان های زیادی از شهدا نقل شده است که ما متوجه میشویم آنها از زندگی روزمزه ما باخبر هستند و هر جا ما از آنها تقاضای کمک داشتم آنها به ما یاری میرسانند.
در داستان شهدا برای کودکان، شهید ابراهیم باقری با دشمنان ایران عزیز مبارزه میکند
در مورد شهید ابراهیم باقری بیشتر بدانیم
بچه های عزیر شهید ابراهیم باقری در استان ایلام، شهرستان چرداول - شهر آسمان آباد، روستای کُل کُل به دنیا آمد.
او در سن 18 سالگی به جبهه های نبرد رفت وبا دشمنان کشور عزیز ما ایران جنگید.
شهید ابراهیم باقری پس از پایان جنگ هشت ساله ای که دشمنان ما آغاز کردند، تفنگش را زمین نگذاشت.
او میگفت دفاع از مرزها واجب است. نباید گذاشت اشرار و کسانی که قصد دارند اسلحه و مهمات قاچاق وارد کشور کنند آرامش داشته باشند. باید مقابل آنها ایستاد تا آنها نتوانند در داخل کشور عملیات های تروریستی انجام دهند .، و به صورت دسته جمعی مردم بی گناه از جمله زنان و کودکان بی دفاع را ترور کنند. بلکه مردم ما با خیال راحت در کشورمان زندگی کننند.
شهید ابراهیم باقری در روز پنجم شهریور ماه 1388 هنگامی که در حال نگهبانی از مرزهای کشورمان بود با گروهک های منافقین ضد انقلاب و قاچاق چیان سلاح و مهمات درگیر شد ودر ساعت یک و نیم بامداد در حالی که ما آسوده خاطر بودیم، به فیض شهادت نائل آمد.
پیوندها :
------------------------------------------------------- -
مسابقه کشتی شهید ابراهیم هادی -117
---------------------------------------------------------- -
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |