menusearch
shahidoshahed.ir

داستان شهدا برای کودکان - شهید ابراهیم باقری 131 ,

۱۴۰۳/۸/۱۲ شنبه
(2)
(0)
داستان شهدا برای کودکان - شهید ابراهیم باقری 131
داستان شهدا برای کودکان - شهید ابراهیم باقری 131

داستان شهدا برای کودکان - شهید ابراهیم باقری 

 

بچه های خوب ایران زمین

سلام 

امروز می خوام  داستانی در مورد یه شهید که از مرزهای کشور عزیزمون ایران دفاع کردند براتون بگم .

شهیدی که تا اخرین نفس در راه عزت ایران تلاش کرد . 

بچه های عزیز شهدا می دانستند اگه برن مقابل دشمن بایستند ، ممکن هست شهید بشوند ، ولی آنها رفتند و اجازه ندادند ناموس و وطن ما به دست دشمن بیفتد . 

آنها حاضر شدند جان عزیز خود را فدا کنند ولی حاضر نبودند جولان دشمن را در کشور خودشان ببینند . 

مردان و زنان آینده کشور ایران ،  خدای مهربون در قران مجید در مورد شهدا می فرماید : 

« فکر نکنید کسانی که در راه خدا کشته می شوند ، مرده اند بلکه زنده هستند ولی شما نمی دانید » ! 

شهید ابراهیم باقری مردی بود از این جنس . 

او از سن 18 سالگی وارد جبهه ها شد و مقابل دشمنان ما ایستاد . 

داستان  زیر در مورد حضور و گره گشائی شهید « ابراهم باقری» می باشد . پس با ما همراه باشید . 

 

تصویر کارتونی شهید ابراهیم باقری

شهید ابراهیم باقری علاقه زیادی به حضرت امام خمینی و حضرت آقا داشتند .

 

داستان شهید ابراهیم باقری برای کودکان و کمک به  فرزندش 

همسر شهید ابراهیم  باقری می گوید : 

پسرم مجید خیلی دوست داشت که یک اسکیت برایش بخرم ، تا با آن بازی کند . 

من هم با این مسأله مخالف نبودم .  ولی به دلیل این که ممکن بود  بعضی از بچه های داخل کوچه که خودشان اسکیت ندارند ،  هنگام بازی کردن احساس کمبود کنند، برای او اسکیت نخریدم . 

در یکی از همان روزها برادرم به خانه ما آمد و به من گفت : 

مگر مجید از شما تقاضای خرید چیزی داشته است ؟ 

من درست متوجه صحبت او نشدم. 

گفتم  متوجه منظورتان  نمی شوم . 

برادرم گفت : 

دیشب خواب ابراهیم رادیدم . دستان او گل آلود بود . او در حال ساختن یک خانه برای خودش بود . وقتی شهید مرا دید مرا باخود به داخل  خانه برد . 

خانه زیبائی بود . در حال نگاه کردن به در و دیوار خانه بودم که دو تا اسکیت آویزان روی دیوار توجه مرا  جلب کرد . 

ابراهیم که دید من به اسکیت ها خیره شده ام ، به من گفت : می دانی این اسکیت برای کیست ؟ 

گفتم شما بگوئید . 

شهید باقری گفت : 

پسرم مجید دوست دارد که اسکیت داشته باشد . این اسکیت را من برای او آماده  کرده ام . 

او گفت : ولی من از یک چیز نگرانم . 

گفتم :از چه چیزی ؟ 

گفت : نگرانم نکند او زمین بخورد و آسیب ببیند . 

در همین موقع از خواب بیدار شدم.

 

تصویر اسکیت ،  داستان شهدا برای کودکان -  شهید ابراهیم باقری

در داستان شهدا برای کودکان ، شهید ابراهیم باقری نگران بود فرزندش هنگام بازی با اسکیت آسیب ببیند 

 

همسر شهید ابراهیم باقری می گوید : 

من به برادرم گفتم :

اتفاقاً مجید اسکیت می خواهد و من هم به دلیل این که اگر برای او اسکیت بخرم ، داخل کوچه بچه هائی که پدر و مادرشان توانائی خرید این وسیله ورزشی را ندرند ونمی توانند این بازی را انجام دهند احساس کمبود می کنند  وخدا را خوش نمی اید . 

دیگراین که  به خاطر خطرات ناشی از آن ، برای او اسکیت نمی خرم . 

مادر مجید ادامه داد: 

چند روز قبل یک مسابقه در مدرسه برگزار شد و مجید جزء برندگان آن مسابقه بود . 

پس از آن در استان نیز مسابقه ای برای برگزیدگان برگزار گردید . مجید در آن جا نیز مقام آورد. 

مادر مجید ادامه داد : 

چند روز از آن ماجرا گذشت ،  دوباره همسر شهیدم را درخواب دیدم ، او به من گفت : فردا برای مجید یک هدیه می آورم . 

صبح شد من مشغول کارهای منزل بودم که صدای زنگ منزل به صدا در آمد . 

درب را باز کردیم . 

پست چی بود . گفت منزل شهید باقری ؟ 

گفتم بله بفرمائید .

او گفت : یک بسته پستی دارید لطفاً آن را تحویل بگیرید . بسته را تحویل گرفتم در حالی که مجید وتمام اعضای خانواده  حضور داشتند . 

کارتن را باز کردیم ،  دیدیم یک جفت اسکیت درست به اندازه پای مجید می باشد . 

از روی کارتن مشخص بود ، بسته از طرف آموزش و پرورش و مربوط به مسابقه ای هست که مجید در آن شرکت داشته است ، می باشد . 

همسر شهید می گوید : آن  را هدیه ابراهیم به فرزندم دانستم .

مجید بسیار خوشحال شد .او هر روز در کوچه با بچه های محله به صورت مشترک اسکیت بازی می کرد و خوشحال بود از اینکه پدرش  این هدیه  را به او بوده است ، مجید باور داشت که پدرش در بین آنها است و او زنده است . 

بچه های عزیز داستان های زیادی از شهدا نقل شده است که ما متوجه میشویم آنها از زندگی روزمزه ما باخبر هستند و هر جا ما از آنها تقاضای کمک داشتم آنها به ما یاری می رسانند . 

 

تصویر شهید ابراهیم باقری - شهیدی از استان ایلام

در داستان شهدا برای کودکان  ، شهید ابراهیم باقری با دشمنان ایران عزیز مبارزه می کند 

در مورد شهید ابراهیم باقری بیشتر بدانیم 

 بچه های عزیر شهید ابراهیم باقری در استان ایلام، شهرستان چرداول - شهر آسمان آباد ، روستای کُل کُل به دنیا آمد . 

او در سن 18 سالگی به جبهه های نبرد  رفت وبا دشمنان کشور عزیز ما ایران جنگید . 

 شهید ابراهیم باقری پس از پایان جنگ  هشت ساله ای که دشمنان ما آغاز کردند ،  تفنگش را زمین نگذاشت . 

او می گفت دفاع از مرزها واجب است . نباید گذاشت اشرار و کسانی که قصد دارند اسلحه و مهمات قاچاق وارد کشور کنند آرامش داشته باشند . باید مقابل آنها ایستاد تا  آنها نتوانند در داخل کشور عملیات های تروریستی انجام دهند .، و به صورت دسته جمعی مردم بی گناه از جمله زنان و کودکان بی دفاع را ترور کنند  . بلکه مردم ما با خیال راحت در کشورمان زندگی کننند . 

شهید ابراهیم باقری در روز پنجم شهریور ماه 1388  هنگامی که در حال نگهبانی از مرزهای کشورمان بود با گروهک های منافقین ضد انقلاب و قاچاق چیان سلاح و مهمات  درگیر شد  ودر ساعت یک و نیم بامداد در حالی که ما آسوده خاطر بودیم ،  به فیض شهادت نائل آمد . 

 

پیوندها : 

 

شهید ترور - ابراهیم باقری 

 

 

------------------------------------------------------- -

 

تصویر کارتونی شهید ابراهیم هادی مسابقه کشتی

داستان شهدا برای کودکان -

مسابقه کشتی شهید ابراهیم هادی -117

---------------------------------------------------------- -

 

تصویر کارتونی شهید ابراهیم هادی - دستگیری دیگران

داستان کودکانه شهید ابراهیم هادی - دعا  - 130

 share network
نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

2 نظر
پیرامن
جمعه ۷ دی ۳
پاسخ
(2)
()
پیرامن
چه داستان جالبي بود روحش شاد 💔😭
حسین
دوشنبه ۱۴ آبان ۳
پاسخ
(3)
()
حسین
شهدا در قهقهه مستانه شان عند ربهم يرزقونند . شهدا نزد خداي خود روزي مي گيرند . خدايا روزي ما کن شهادت در راه خودت .
تمامی خدمات و محصولات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است. .
facebooktwiteryoueitaa
سایت ساز و فروشگاه ساز یوتاب