

خاطرات و داستان هایی از زندگی شهید ابراهیم هادی ، همراه با تصاویر . برگرفته از کتاب « سلام بر ابراهیم 1 ».
شهید بابایی در دوران دانش آموزی چگونه به سرای دار مدرسه کمک نمود. (3).jpg)
داستان شهدا برای کودکان - شهید ابراهیم باقری
بچه های خوب ایران زمین
سلام
امروز می خوام داستانی در مورد یه شهید که از مرزهای کشور عزیزمون ایران دفاع کردند براتون بگم .
شهیدی که تا اخرین نفس در راه عزت ایران تلاش کرد .
بچه های عزیز شهدا می دانستند اگه برن مقابل دشمن بایستند ، ممکن هست شهید بشوند ، ولی آنها رفتند و اجازه ندادند ناموس و وطن ما به دست دشمن بیفتد .
آنها حاضر شدند جان عزیز خود را فدا کنند ولی حاضر نبودند جولان دشمن را در کشور خودشان ببینند .
مردان و زنان آینده کشور ایران ، خدای مهربون در قران مجید در مورد شهدا می فرماید :
« فکر نکنید کسانی که در راه خدا کشته می شوند ، مرده اند بلکه زنده هستند ولی شما نمی دانید » !
شهید ابراهیم باقری مردی بود از این جنس .
او از سن 18 سالگی وارد جبهه ها شد و مقابل دشمنان ما ایستاد .
داستان زیر در مورد حضور و گره گشائی شهید « ابراهم باقری» می باشد . پس با ما همراه باشید .

شهید ابراهیم باقری علاقه زیادی به حضرت امام خمینی و حضرت آقا داشتند .
داستان شهید ابراهیم باقری برای کودکان و کمک به فرزندش
همسر شهید ابراهیم باقری می گوید :
پسرم مجید خیلی دوست داشت که یک اسکیت برایش بخرم ، تا با آن بازی کند .
من هم با این مسأله مخالف نبودم . ولی به دلیل این که ممکن بود بعضی از بچه های داخل کوچه که خودشان اسکیت ندارند ، هنگام بازی کردن احساس کمبود کنند، برای او اسکیت نخریدم .
در یکی از همان روزها برادرم به خانه ما آمد و به من گفت :
مگر مجید از شما تقاضای خرید چیزی داشته است ؟
من درست متوجه صحبت او نشدم.
گفتم متوجه منظورتان نمی شوم .
برادرم گفت :
دیشب خواب ابراهیم رادیدم . دستان او گل آلود بود . او در حال ساختن یک خانه برای خودش بود . وقتی شهید مرا دید مرا باخود به داخل خانه برد .
خانه زیبائی بود . در حال نگاه کردن به در و دیوار خانه بودم که دو تا اسکیت آویزان روی دیوار توجه مرا جلب کرد .
ابراهیم که دید من به اسکیت ها خیره شده ام ، به من گفت : می دانی این اسکیت برای کیست ؟
گفتم شما بگوئید .
شهید باقری گفت :
پسرم مجید دوست دارد که اسکیت داشته باشد . این اسکیت را من برای او آماده کرده ام .
او گفت : ولی من از یک چیز نگرانم .
گفتم :از چه چیزی ؟
گفت : نگرانم نکند او زمین بخورد و آسیب ببیند .
در همین موقع از خواب بیدار شدم.

در داستان شهدا برای کودکان ، شهید ابراهیم باقری نگران بود فرزندش هنگام بازی با اسکیت آسیب ببیند
همسر شهید ابراهیم باقری می گوید :
من به برادرم گفتم :
اتفاقاً مجید اسکیت می خواهد و من هم به دلیل این که اگر برای او اسکیت بخرم ، داخل کوچه بچه هائی که پدر و مادرشان توانائی خرید این وسیله ورزشی را ندرند ونمی توانند این بازی را انجام دهند احساس کمبود می کنند وخدا را خوش نمی اید .
دیگراین که به خاطر خطرات ناشی از آن ، برای او اسکیت نمی خرم .
مادر مجید ادامه داد:
چند روز قبل یک مسابقه در مدرسه برگزار شد و مجید جزء برندگان آن مسابقه بود .
پس از آن در استان نیز مسابقه ای برای برگزیدگان برگزار گردید . مجید در آن جا نیز مقام آورد.
مادر مجید ادامه داد :
چند روز از آن ماجرا گذشت ، دوباره همسر شهیدم را درخواب دیدم ، او به من گفت : فردا برای مجید یک هدیه می آورم .
صبح شد من مشغول کارهای منزل بودم که صدای زنگ منزل به صدا در آمد .
درب را باز کردیم .
پست چی بود . گفت منزل شهید باقری ؟
گفتم بله بفرمائید .
او گفت : یک بسته پستی دارید لطفاً آن را تحویل بگیرید . بسته را تحویل گرفتم در حالی که مجید وتمام اعضای خانواده حضور داشتند .
کارتن را باز کردیم ، دیدیم یک جفت اسکیت درست به اندازه پای مجید می باشد .
از روی کارتن مشخص بود ، بسته از طرف آموزش و پرورش و مربوط به مسابقه ای هست که مجید در آن شرکت داشته است ، می باشد .
همسر شهید می گوید : آن را هدیه ابراهیم به فرزندم دانستم .
مجید بسیار خوشحال شد .او هر روز در کوچه با بچه های محله به صورت مشترک اسکیت بازی می کرد و خوشحال بود از اینکه پدرش این هدیه را به او بوده است ، مجید باور داشت که پدرش در بین آنها است و او زنده است .
بچه های عزیز داستان های زیادی از شهدا نقل شده است که ما متوجه میشویم آنها از زندگی روزمزه ما باخبر هستند و هر جا ما از آنها تقاضای کمک داشتم آنها به ما یاری می رسانند .

در داستان شهدا برای کودکان ، شهید ابراهیم باقری با دشمنان ایران عزیز مبارزه می کند
در مورد شهید ابراهیم باقری بیشتر بدانیم
بچه های عزیر شهید ابراهیم باقری در استان ایلام، شهرستان چرداول - شهر آسمان آباد ، روستای کُل کُل به دنیا آمد .
او در سن 18 سالگی به جبهه های نبرد رفت وبا دشمنان کشور عزیز ما ایران جنگید .
شهید ابراهیم باقری پس از پایان جنگ هشت ساله ای که دشمنان ما آغاز کردند ، تفنگش را زمین نگذاشت .
او می گفت دفاع از مرزها واجب است . نباید گذاشت اشرار و کسانی که قصد دارند اسلحه و مهمات قاچاق وارد کشور کنند آرامش داشته باشند . باید مقابل آنها ایستاد تا آنها نتوانند در داخل کشور عملیات های تروریستی انجام دهند .، و به صورت دسته جمعی مردم بی گناه از جمله زنان و کودکان بی دفاع را ترور کنند . بلکه مردم ما با خیال راحت در کشورمان زندگی کننند .
شهید ابراهیم باقری در روز پنجم شهریور ماه 1388 هنگامی که در حال نگهبانی از مرزهای کشورمان بود با گروهک های منافقین ضد انقلاب و قاچاق چیان سلاح و مهمات درگیر شد ودر ساعت یک و نیم بامداد در حالی که ما آسوده خاطر بودیم ، به فیض شهادت نائل آمد .
پیوندها :
------------------------------------------------------- -
مسابقه کشتی شهید ابراهیم هادی -117
---------------------------------------------------------- -
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |
.png)
.png)
.png)
.png)