https://eitaa.com/@-a-zahraei
دو کشتی گیر در حال صحبت کردن با یکدیگر
داستان شهدا برای کودکان و نوجوانان - مسابقه کشتی شهید ابراهیم هادی
بچه های خوب سلام. در داستان های قبل در مورد شهید ابراهیم هادی و جوانمردی های او کمی صحبت کردیم. امیدوارم از خواندن اونا لذت برده باشید.
در این داستان از جوانمردی او در مسابقه کشتی بیشتر صحبت میکنیم. همین طور که میدونید شهید ابراهیم هادی در بیشتر رشته های ورزشی مهارت داشت و به خوبی میدرخشید. به ویژه در ورزش کشتی.
داستانی که با هم دنبال میکنیم از زبان یکی از دوستان شهید ابراهیم هادی که در سالن مسابقه حضور داشته براتون تعریف میکنم. پس تا پایان این مسابقه جالب با ما همراه باشید.
مسابقه کشتی شهید ابراهیم هادی برای کودکان و نوجوانان
مسابقه قهرمانی باشگاهها بود و هر کس در این مسابقه برنده میشد هم جایزه نقدی میگرفت و هم برای مسابقات کشوری راه پیدا میکرد. سالن ورزشگاه پر بود از جمعیًت و همه منتظر بودند تا مسابقه هر چه زودتر شروع شود.
شهید ابراهیم هادی جوان سخت کوشی بود و زیاد تمرین کرده بود. او میدانست به خاطر تمرین زیاد و توکلی که به خدای مهربان دارد در این مسابقه برنده خواهد شد، به همین دلیل درچهره ابراهیم هادی هیچ نشانه ای از اضطراب دیده نمیشد.
ابراهیم در چهار مسابقه قبل همه را برنده شده بود. ابراهیم یا حریف خود را ضربه فنی میکرد و کمر و پشت او را به خاک میرساند و یا با امتیاز بالا برنده میشد.
من به رفقا و دوستانم گفتم مطمئن باشید که امسال ابراهیم هادی از باشگاه ما به تیم ملیبه راحتی بالا میره.
در دیدار نیمه نهائی، با این که حریف شهید ابراهیم هادی کشتی گیر خیلی خوب و مشهوری
بود ولی نتوانست ابراهیم را شکست بدهد. ابراهیم به راحتی به مرحله فینال رسید.
مربی در حال راهنمائی شهید ابراهیم هادی
کشتی نهائی شهید ابراهیم هادی
قبل از شروع کشتی داخل رخت کن و محلی که ورزشکار ها لباس خود را تعویض میکنند رفتم. به ابراهیم گفتم: ابرام جون من کشتی حریف رو دیده ام. تو خیلی از او زرنگ تر و چابک تری و او رو به راحتی شکست میدی.
ابرام جون یادت باشه با این حال دقت کن و خوب کشتی بگیری، من مطمئن هستم امسال برا تیم ملی انتخاب میشی. ابراهیم هم گفت با یاری خدا ایشالا که این جور بشه و باز هم برنده بشیم.
مربی هم سفارش های لازم رو انجام داد و ابراهیم آماده رفتن به روی تشک میشد در حالی که بند های کفشش را محکم میکرد.
هر دو کشتی گیر روی تشک رفتند و من هم با سرعت رفتم روی سکو ها و بین تماشاگرها نشستم.
داور هنوز نیامده بود ابراهیم جلو رفت و با لبخندی به حریفش سلام کرد. من از روی سکو دیدم پس از سلام و احوال پرسی دو کشتی گیر چند لحظه ای با هم صحبت کردند. شهید ابراهیم هادی سرش را به علامت تائید تکان داد بعد هم حریف او جائی را در بالای سالن بین تماشاگرها به او نشان داد! من برگشتم و آن جا را نگاه کردم، دیدم پیرزنی تنها در حالی که یک تسبیح در دست داشت بالای سکو ها نشسته.
داو ر به وسط تشک آمد و با دو کشتی گیر چند لحظه ای صحبت کرد و موارد لازم را به آنها گوشزد کرد، سپس سوت شروع کشتی را زد.
کشتی شروع شد ولی ابراهیم این بار کشتی را مثل همیشه خوب شروع نکرد.
ابراهیم فقط دفاع میکرد.
بچه های عزیز فکر میکنید با این شروع ضعیف که ابراهیم کشتی را آغاز کرد چه کسی بیشتر از همه حرص میخورد و اضطراب داشت ؟
درست حدس زدید بیشتر از همه مربی ابراهیم بود که شور میزد و انتظار این شروع را نداشت. لحظات سپری میشد و همچنان ابراهیم فقط دفاع میکرد.
بچه های خوب مربی شهید ابراهیم هادی این قدر داد میزد و ابراهیم را راهنمائی میکرد که صدایش گرفت !
ابراهیم مثل اینکه چیزی از فریاد های مربی و داد زدن های او را نمیشنید، فقط وقت تلف میکرد !
جمعیّت تماشاگر انتظار این مسابقه ضعیف را از شهید ابراهیم هادی نداشتند
حریف شهید ابراهیم هادی با این که در ابتدا خیلی ترسیده بود اما مثل این که حالا جرات پیدا کرد و مرتب حمله میکرد. ابراهیم هم فقط بسیار خونسرد دفاع میکرد !
داور اولین اخطار را به ابرهیم داد که چرا حمله نمیکند ؟ ولی اخطار داور هم سودی نبخشید و باعث نشد که ابراهیم به خود بیاید و حمله را آغاز کند !
ابراهیم اخطار دوم هم گرفت !
چیزی نگذشت که حریف دو خم ابراهیم رو گرفت بالا برد و اونو ضربه فنی کرد و به همین راحتی شهید ابراهیم هادی به خاطر کشتی بدی که گرفت از سوی داور بازنده مسابقه شد.
داور سوت پایان کشتی را زد حریف و رقیب ابراهیم، قهرمان وزن 74 کیلو شد ! داور دست حریف شهید ابراهیم هادی را بالا برد در حالی که ابراهیم نه فقط ناراحت نبود بلکه خوشحال هم به نظر میرسید ! انگار که خودش قهرمان شده بود !
بعد هر دو کشتی گیر هم دیگر را بغل کردند در حالی که حریف از خوشحالی گریه میکرد و دست ابراهیم را بوسید !
دو کشتی گیر داخل سالن بودند. من از شدت عصبانیّت از سکوها پایین پریدم و به سمت ابراهیم آمدم. با صدای بلند داد زدم و گفتم : آدم عاقل، این چه وضع کشتی گرفتن بود !؟ بعد هم از شدت ناراحتی با مُشت به بازوی ابراهیم زدم و گفتم :
آخه اگه نمیخوای کشتی بگیری بگو، ما رو هم معطل خودت نکن !
ابراهیم خیلی آرام و با لبخند همیشگی گفت : این قدر حرص نخور ! بعد سریع در حالی که به زمین نگاه میکرد بیرون رفت. من از روی عصبانیّت به دیوار میکوبیدم و بعد در گوشه ای نشستم.
نیم ساعتی گذشت. کمی آرام شدم راه افتادم که برم. جلوی در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حریف فینال ابراهیم با مادر و کلی ار فامیل ها دور هم ایستاده بودند، خیلی هم خوشحال بودند که یک دفعه مربی ابراهیم را دیدند، رقیب ابراهیم به سمت مربی رفت و از او سؤال کرد، شما مربی ابراهیم هستید ؟ با اخم گفت بله. بی مقدمه گقت :
این آقا ابراهیم عجب انسان بامرامی است. من قبل از مسابقه به او گفتم شک ندارم که از شما شکست میخورم، اما یه مردانگی کن و حواست به ما باشه. مادر و برادرم بالای سالن نشسته اند. کاری نکن ما ضایع بشیم. بعد ادامه داد : این رفیقتون سنگ تموم گذاشت. نمیدونی مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گریه اش گرفت و گفت : من تازه ازدواج کرده ام. به جایزه نقدی مسابقه خیلی احتیاج داشتم، آخه هزینه خرج ومخارج عروسی رو نداشتم. ولی الان دیگه خیالم راحت شد.
شهید ابراهیم هادی در حالی که احساس آرامش و رضایت دارد آماده ترک ورزشگاه است
مربی بسیار متعجب به نظر میرسید و من و مربی تازه فهمیدیم ماجرا از چه قرار بوده ! من به او گفتم : رفیق جون، اگه من جای داش ابرام بودم، با این همه تمرین و سختی کشیدن این کار رو نمیکردم. این کار را فقط آدمای بزرگی مثل ابراهیم میتونن انجام بدن !
از آنها خداحافظی کردم و جدا شدم نیم نگاهی به آن پیرزن کردم خوشحال و خندان بود. در راه به کار شهید ابراهیم هادی فکر میکردم. این طور گذشت کردن اصلاً با عقل جور در نمیآمد ! با خودم فکر میکردم، پوریای ولی وقتی فهمید حریفش به قهرمانی در مسابقه احتیاج داره و حاکم شهر آنها را اذیت کرده به حریفش باخت. اما ابراهیم ...
بچه های عزیر من در آن موقع یاد تمرین های سختی که شهید ابراهیم هادی درآن مدت کشیده بود افتادم، یاد لبخدهای آن پیرزن و خوشحالی رقیب ابراهیم، یک دفعه گریه ام گرفت ! عجب آدمیه این ابراهیم
جوانمردی شهید ابراهیم هادی و داستان شهدا برای کودکان
بچه های عزیز شهید ابراهیم هادی جوانمردی بود که هرجا احساس میکرد طرف مقابلش به کمک احتیاج داره به او کمک میکرد، حتی اگر به ظاهر نتیجه سعی و تلاش هایی که خودش کرده از بین بره !
او همیشه فداکاری را سرلوحه کار خودش قرار میداد و کاری انجام میداد که رضایت خدا در آن باشه.
پیوندها :
مهربانی و رفتار خوب شهید حاج قاسم سلیمانی با کودکان
، ماجرای شهید ابراهیم هادی و دخترانی که او را دنبال میکردند
داستان شهید ابراهیم هادی برای کودکان -نماز و بازی والیبال 115
داستان شهید ابراهیم هادی برای کودکان - برخورد خوب شهید ابراهیم هادی با دُزد
داستان شهدا برای کودکان و نوجوانان - شهید عباس بابایی
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |