شهید ابراهیم هادی همیشه به دوستانش کمک میکرد
داستان کودکانه، شهید ابراهیم هادی
بچه های خوب سلام
حالتون چطوره ؟
ایشالا که همیشه خوب باشید.
امروز میخوام در مورد یه قهرمان یا بهتر بگم، یه پهلوان براتون داستان تعریف کنم.
اسم این پهلوان « شهید ابراهیم هادی » است.
ابراهیم فردی بود که از کودکی دوست داشت به دیگران کمک کنه.
شهید ابراهیم هادی از کودکی دوست داشت به دیگران کمک کنه
شهید ابراهیم هادی از این که میتونست به دوستاش کمک کنه و مشکلاتشون را حل کنه خیلی خیلی خوشحال میشد.
به همین خاطر بود که پدر ابراهیم اونو بیش تر از بچه های دیگه خودش دوست داشت.
ابراهیم توی خونه به اعضای خانواده به خصوص به خواهرش کمک میکرد.
ابراهیم همیشه به خواهرش سفارش حجاب میکرد.
او میگفت دختری که حجاب و پوشش مناسبی داشته باشه، از آرامش خاصی برخوردار هست و خداوند اون رو بیشتر دوست داره.
خدای مهربون در قران گفته که دختران و خانم ها پوشش مناسب داشته باشند
حسین آقا یعنی « پدر ابراهیم » میگفت ابراهیم حالت عجیبی داره،
او میگفت : وفتی ابراهیم بزرگ بشه بیش تر از الان به مردم کمک میکنه و به همین علت مردم هم اونو خیلی زیاد دوست دارن.
ابراهیم هم پدرش رو خیلی دوست داشت. ابراهیم وقتی به دبستان میرفت به دوستش گفته بود : بابای من آدم خیلی خوبیه.
او تا حالا چند بار امام زمان علیه السلام را توی خواب دیده.
ابراهیم میدونست که یکی از علت هائی که پدرش امام زمان رو توخواب دیده این هست که اون سعی میکنه نماز هاش رو خوب بخونه و به مردم کمک کنه.
پدر شهید ابراهیم هادی مغازه بقالی داشت .این روزها به بقالی بیشتر سوپری میگن.
او وقتی میخواست جنس رو به مردم بفروشه بهشون گرون نمیداد.
پدرش میگفت : یکی از راههائی که ما میتونیم به مردم کمک کنیم، این هست که با قیمت مناسب جنس رو به دست مردم برسونیم.
پدر ابراهیم چون قران خوانده بود، میدونست خدای مهربون توی قران گفته گرون فروشی کار بدی هست و مردم نباید این کار بد رو انجام بدن.
امام زمان ما که الان زنده هستند بچه ها رو دوست داره و براشون دعا میکنه
پدرابراهیم گفته بود امام زمان بچه هائی را که به دوستانشون کمک میکنند زیاد دوست داره.
ابراهیم به دوستش گفته بود وقتی بابای من میخواسته برای زیارت به کربلا سفر کنه حضرت عباس علیه السلام رو در خواب دیده.
آخه پدر شهید ابراهیم هادی تو ایام عزاداری امام حسین و حضرت ابوالفضل توی خونشون مراسم عزاداری برپا میکرده و از اون مهم تر به دستورات اون بزرگان عمل میکرده.
وقتی که پدر و مادر شهید ابراهیم هادی توی خونه نذری درست میکردند ابراهیم خیلی دوست داشت به پدر و مادرش کمک کنه.
او دوست داشت غذای نذری به همسایه هاشون برسونه تا اونها رو خوشحال کنه.
شهید هادی دوست داشت غذای نذری به همسایه ها بده و به خانواده کمک کنه.
بچه های عزیزشهید ابراهیم هادی زمانی که دشمنان به ما حمله کردند و میخواستند کشور ما را اشغال کنند به جبهه رفت و خیل از اونها رو از بین برد تا اونا نتونند به کشور و مردم ما به ویژه به کودکان آسیب برسانند.
بچه های مهربون خیل خوشحال میشم اگه نظرتون رو در مورد این داستان از طریق جدول زیر برام ارسال کنید.
مخصوصا اگه پیشنهادی دارید میتونید توی نظراتتون بگید تا در داستان های بعدی اون ها رو مد نظر قرار بدیم.
اگه دوست دارید باهاتون ارتیاط برقرار کنیم میتونید ایملتون رو توی جدول مخصوص وارد کنید.
پیوند ها :
--------------------------------------------- -
داستان کودکانه شهید ابراهیم هادی - دعا
------------------------------------------------------- -
داستان شهید حاج قاسم سلیمانی برای کودکان
----------------------------------------------------------
بزرگترها بخوانند :
----------------------------------------------------------
داستان شهدا برای کودکان و نوجوانان - شهید عباس بابایی -116
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |