

خاطرات و داستان هایی از زندگی شهید ابراهیم هادی ، همراه با تصاویر . برگرفته از کتاب « سلام بر ابراهیم 1 ».
شهید بابایی در دوران دانش آموزی چگونه به سرای دار مدرسه کمک نمود.
شهید ابراهیم هادی، نارنجک 134
سرم را بالا آوردم و با چشماني که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام...!
شهید ابراهیم هادی - زیارت
بعد با
شهید ابراهیم هادی - شرط بندی 129
همان روز به يکي از محله هاي جنوب شهر رفتيم. سر 700 تومان شرط بستيم. بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آ نها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور کنند.
دوشنبه ۲۳ مهر ۳
شهید ابراهیم هادی - شوخ طبعی
ابراهیم ادامه داد: «دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچههای سپاه هستن. یه موتور دنبال ما داره میاد که ...»، بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره فقط خیلی مواظب باشین. فکر کنم مسلحه» و بعد هم گفت: با اجازه و حرکت کردیم.
شنبه ۷ مهر ۳
شهید ابراهیم هادی - محضر بزرگان
پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سربالای مجلس بود.
.png)
.png)
.png)
.png)