خاطره ی « فاطمه عماد اسلامی »از همسر شهیدش «محمود کاوه» :
یکی از روزهای اردیبهشت 1362 آمدند برای خواستگاری .قرار بود آن روز ساعت چهاراز محل کار به خانه بیایم. همان روز به روستای «بُقْمِچ »رفته بودم. از قضا در بین راه ماشین دچار مشکل شد و من با دو ساعت تاخیر آمدم .« محمود » به همراه دو خواهر ومادرش آمده بودند.
سلام کردم و برای عوض کردن لباس به یکی از اتاق ها رفتم. مادرم آمد داخل اتاق و گفت : کجایی دختر ؟ این بندگان خدا دو ساعته این جا نشستن.»
جریان را توضیح دادم. سریع چادرم را عوض کردم و وارد پذیرایی شدم.
قرار شد من و محمود برای صحبت کردن به داخل یکی از اتاق ها برویم.
یادم هست طوری در اتاق نشسته بودیم که خوب نمیتوانستیم همدیگر را ببینیم.
«محمود» این طور شروع کرد : بسم اللّه الرحمن الرحیم .النکاح سنّتی فمن رغب سنتی فلیس منی.
خدمت شما عرض کنم که من مرد زندگی نیستم که بخوام خودم رو وقف زندگی کنم. من مرد جنگم و بیشتر وقتم رو توی کردستان هستم.
اگر هم یک روزی جنگ ایران و عراق تموم بشه، میرم لبنان، اون جا میجنگم.»
آن روز من هیچ حرفی نزدم و همین سکوتم، تایید حرف های محمود بود. او هم وقتی دید من ساکتم، دیگر حرفی نزد.
با بلند شدن او، من هم از جا برخاستم و از اتاق بیرون آمدم.
برگرفته از کتاب : «من کاوه هستم »
به اهتمام «علی اکبر مزد آبادی »
انتشارات «یا زهرا سلام الله علیها»
لینک ها:
1- تقدیم به روح بلند شهید همیشه پیروز محمود کاوه- مذاکره با دشمن به سبک شیر مردان- تصویری 5 دقیقه
2- در جواب گفت : آن قدر وقت تنگ بود که حتی نخواستم برای خداحافظی معطل شوم.
3- ازدواج شهید کاوه از زبان همسرش - تصویری 12 دقیقه
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |