https://eitaa.com/@-a-zahraei
دبیر ورزش - بازی والیبال
خاطرات شهید رضا هوریار
اردیبهشت سال 1359 بود. دبیر ورزش شهدا بودم. در کنار مدرسه ما دبیرستان ابوریحان بیرونی بود. ابراهیم هم آن جا معلم ورزش بود.
رفته بودم به دیدنش. کلی با هم صحبت کردیم. شیفته مرام و اخلاق ابراهیم شدم.
آخر وقت بود. گفت : تک به تک والیبال بزنیم !؟
خنده ام گرفت. من با تیم ملی والیبال به مسابقات جهانی رفته بودم. خودم را صاحب سبک میدانستم.
حالا این آقا میخواد ...! گفتم باشه. توی دلم گفتم : ضعیف بازی میکنم تا ضایع نشه !
سرویس اول را زد. آن قدر محکم بود که نتوانستم بگیرم ! دومی، سومی، و ... رنگ چهره ام پریده بود.
جلوی دانش آموزان کم آوردم !
ضرب دست عجیبی داشت. گرفتن سرویس ها واقعاً مشکل بود. دور تا دور زمین را بچه ها گرفته بودند.
نگاهی به من کرد. این بار آهسته زد. امتیاز اول را گرفتم. امتیاز بعدی و بعدی و ...
می خواست ضایع نشوم. عمداً توپ ها را خراب میکرد !
رسیدم به ابراهیم و امتیاز ها برابر شد و آبروی من حفظ شد ! توپ را انداختم که سرویس بزند.
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر ... ندای اذان ظهر بود.
توپ را روی زمین گذاشت رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید.
بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه.
او مشغول نماز شد. همان جا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند.
جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم. نماز که تمام شد برگشت سمت من. دست داد و گفت : آقا رضا رقابت وقتی زیباست که با رفاقت باشد.
سردار ورزشکار، رضا هوریار قبل از انقلاب به همراه تیم والیبال به مسابقات جهانی رفت و قهرمان شد. رضا در عملیات کربلای پنج به یاران شهیدش پیوست.
برگرفته از کتاب : « سلام بر ابراهیم 1 »
پیوند ها :
1- « خاطرات و داستانهایی از زندگی شهید ابراهیم هادی »
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |