https://eitaa.com/@-a-zahraei
داستان شهید ابراهیم هادیبرای کودکان -بازی و نماز اول وقت
سلام بچه های عزیز، امروز میخوام یه داستان دیگه در مورد شهید ابراهیم هادی براتون بگم. همان طور که در داستان قبل براتون گفتم شهید ابراهیم هادی یکی از قهرمان های کشور ما هست که هرکس در مورد زندگی او، خاطره و داستانی به گوشش میخوره حسابی ذوق میکنه. اگه تا پایان داستان با ما همراه باشید یک خاطره خوب از شهید ابراهیم هادی درمورد بازی والیبال و نماز اول وقت براتون میگم.
داستان شهید ابراهیم هادی برای کودکان
یکی از معلم ها که با شهید ابراهیم هادی دوست بود تعریف میکنه :
من در مدرسه معلم ورزش بودم و در بازی والیبال آن قدر مهارت داشتم که به عنوان بازیکن در تیم برتر به مسابقات جهانی رفته بودم. من دبیر ورزش « دبیرستان شهدا » بودم و شهید ابراهیم هادی معلم ورزش مدرسه کناری به اسم « مدرسه ابوریحان ».
به دلیل اخلاق خوب شهید ابراهیم هادی من او را خیلی دوست داشتم و به همین خاطر به دیدناومی رفتم.
روزی برای دیدن شهید هادی رفتم به مدرسه اونها. بعد از احوال پرسی و مقداری حرف زدن شهید ابراهیم هادی به من گفت : آقا رضا میای با هم تک به تک یه مسابقه والیبال بازی کنیم ؟
من خندیدم، چون من یه بازیکن حرفه ای بودم و به مسابقات جهانی رفته بودم و برای خودم کسی بودم، خودم را خیلی زرنگ تر از ابراهیم میدونستم.
با خودم گفتم، باهاش ضعیف بازی میکنم تا جلو دانش آموزان ضایع نشه. ابراهیم سرویس اول رو زد و توپ به طرف زمین من اومد. توپ آن قدر محکم بود که نتونستم اونو بگیرم !
توپ دوم هم مانند توپ اول محکم زد اونم نتونستم بگیرم. توپ سوم هم همین طور !
آّن قدر سریع و محکم توپ ها رو میزد که من نمیتوانستم آنها رو بگیرم. رنگ از چهره ام پرید و حسابی خجل شدم. جلو دانش آموزان کم آوردم !
توپ ها را واقعاً محکم میزد ! و من نمیتونستم اونا رو بگیرم.
شهید ابراهیم هادیایستاده از راست، نفر دوم
دور تا دور زمین بچه ها جمع شده بودند و مسابقه ما رو تماشا میکردند. دانش آموزان شهید ابراهیم هادی رو تشویق میکردند. آخه اون معلمشون بود و خیلی هم خوب بازی میکرد.
ابراهیم نگاهی به من کرد و متوجه شد که حسابی کم آوردم. توپ بعدی آهسته زد و من امتیاز اول رو گرفتم. توپ بعد هم همین طور. ابراهیم توپ ها را آهسته میزد من هم امتیاز میگرفتم ! ابراهیم بقیه ی بازی رو یواش بازی میکرد ! تا من جلو دانش آموزها ضایع نشم. نتیجه بازی مساوی شد. توپ بعد رو انداختم و به ابراهیم رسوندم تا سرویس رو بزنه که یک دفعه یه صدائی اومد، الله اکبر ..الله اکبر ..بچه ها فکر میکنید صدای چی بود ؟
درسته صدای اذان بود. صدای اذان ظهر که توسط مؤذن از بلندگو مسجد ی از راه دور پخش میشد.
بچه ها فکر میکنید شهید ابراهیم هادی چیکار کرد ؟ شهید هادی توپ رو زمین گذاشت و همون جا توی زمین بازی رو به قبله ایستاد و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن.
در همین لحظه صدای زنگ پایانی مدرسه هم به صدا در اومد. تعدادی از بچه ها رفتند وضو گرفتند و آماده شدند برای خواندن نماز. یه تعداد از بچه ها هم رفتند خونه هاشون. پس از اذان شهید ابراهیم هادی همون جا توی حیاط مدرسه برای نماز ایستاد و دانش آموزان هم نماز جماعت خوندند.
تصویر نوجوانان در حال نماز خواندن
دوست شهید هادی میگه : من هم پشت سر شهید ابراهیم هادی نمازم رو با دانش آموزان به جماعت خوندم. پس از پایان نماز ابراهیم به طرف من برگشت و گفت : آقا رضا رقابت وقتی زیبا است که همراه با رفاقت باشه.
نتیجه داستان شهید ابراهیم هادی برای کودکان
بچه های خوب، ما از این داستان نتیجه میگیریم که شهید ابراهیم هادی ورزش و مسابقه رو فقط برای برنده شدن نمیخواست بلکه برای سلامتی و قوی شدن میخواست، تا از این بدن قوی در کمک کردن به مردم استفاده کنه. دوم این که شهید ابراهیم هادی نماز اولوقت رو بر هر چیزی ترجیح میداد. به همین خاطر هم خدا شهید ابراهیم هادی رو پیش مردم عزیز کرد.
پس ما هم اگه میخوایم فردی مفید به حال خودمون و جامعه باشیم باید راه و روش انسان های بزرگی مانند شهید ابراهیم هادی رو دنبال کنیم.
بچه های عزیز اگه ازخوندن این داستان لذت بردید نظرتون رو برای ما ارسال کنید.
پیوند ها :
داستان شهدا برای کودکان و نوجوانان -مسابقه کشتی شهید ابراهیم هادی -داستان چهارم -117
داستان برخورد خوب شهید ابراهیم هادی با دزد - برای کودکان
مهربانی و رفتار خوب شهید حاج قاسم سلیمانی با کودکان
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |